English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8081 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to be in debt U بدهی داشتن
debt U بدهی داشتن
debts U بدهی داشتن
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to rangeoneself U خودرا
to a onself U خودرا اراستن
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
to d. oneself up U خودرا گرفتن
to dress up U خودرا اراستن
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
insconce U خودرا جای دادن
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
flattens U روحیه خودرا باختن
flatten U روحیه خودرا باختن
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
to breakin U خودرا داخل کردن
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
self assertion U خودرا جلو اندازی
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
pontify U خودرا مقدس نمودن
mince U حرف خودرا خوردن
minces U حرف خودرا خوردن
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
liability U بدهی
debits U بدهی
liabilities U بدهی
debt U بدهی
debts U بدهی
due U بدهی
debited U بدهی
indebtedness U بدهی
debit U بدهی
debiting U بدهی
liability to disease U بدهی
say one's piece <idiom> U آشکارا نظر خودرا گفتن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
to cut ones way U راه خودرا ازموانع بازکردن
to stay one's stomach U شکم خودرا اندکی سیرکردن
to keep the wolf from the door U خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
wrathful U عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
go to pieces <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
to use one's d. U عقل یا نظر خودرا بکاربردن
underplaying U دست خودرا ادا نکردن
to protrude one's tongue U زبان خودرا بیرون انداختن
underplay U دست خودرا ادا نکردن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
take in stride <idiom> U خودرا به باد سرنوشت دادن
to addict oneself U عادت کردن خودرا معتادکردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
To set ones hopes on something. U امید خودرا به چیزی بستن
to play one's role U وفیفه خودرا انجام دادن
underplays U دست خودرا ادا نکردن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
to play possum U خودرا بنا خوشی زدن
to lay down ones arms U سلاح خودرا بزمین گذاشتن
o bey your parents U والدین خودرا اطاعت کنید
underplayed U دست خودرا ادا نکردن
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to recover damages U خسارت خودرا جبران کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
debited U ستون بدهی
debited U حساب بدهی
liability insurance U بیمه بدهی
contingent liability U بدهی اتفاقی
current liability U بدهی جاری
debiting U حساب بدهی
debits U حساب بدهی
debit note U صورتحساب بدهی
debit card U کارت بدهی
floating debt U بدهی متغیر
liquidation U پرداخت بدهی
debt burden U بار بدهی
debits U ستون بدهی
to get into debt U بدهی پیداکردن
debiting U ستون بدهی
debit U ستون بدهی
promissory note U برگه بدهی
the d. of a debt U پرداخت بدهی
admission of liability U قبول بدهی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
legal liability U بدهی قانونی
an active debt U بدهی با ربح
arrear U بدهی پس افتاده
arrear U بدهی معوق
bank overdraft U بدهی به بانک
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
acknowladgement of debt U قبول بدهی
private debt U بدهی خصوصی
promissory note U سند بدهی
promissory notes U سند بدهی
oxygen debt U بدهی اکسیژن
credit notes U سند بدهی
credit note U سند بدهی
net debt U بدهی خالص
promissory notes U برگه بدهی
absolute liability U بدهی مطلق
national debt U بدهی ملی
due bill U سند بدهی
backs U بدهی پس افتاده
collective liability U بدهی جمعی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
capital liability U بدهی درازمدت
capital liability U بدهی سرمایه
back U بدهی پس افتاده
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
public debt U بدهی دولت
book debts U بدهی دفتری
contingent liability U بدهی احتمالی
debit U حساب بدهی
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
To extend the scope of ones activities . U میدان عملیات خودرا گسترش دادن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
turn kings evidence U شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to perform one's oromise U پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to calculate on U فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to bridle one's anger U خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
slosh U خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshes U خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshing U خودرا بالجن وگل ولای الودن
to a oneself U خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
defaulting U عدم پرداخت بدهی
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
default U عدم پرداخت بدهی
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
monetization U پرداخت نقدی بدهی
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
defaults U عدم پرداخت بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
debits U در ستون بدهی گذاشتن
debited U در ستون بدهی گذاشتن
due U بدهی موعد پرداخت
debit U در ستون بدهی گذاشتن
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
solvency U توانایی پرداخت بدهی
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
charge account U حساب بدهی مشتری
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
to take up one'sindentures U سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
mudlark U اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
preen U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to lick one's U لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
preened U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
Recent search history Forum search
1due amount
1nonconversation
1i go out with you
1what about the plans to put automatic machines in the factories?
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
2to keep someone up
1incubation
0هوای کسی را داشتن
1كلمه attention در verb معني داره؟ يا فقط noun هست
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com